حرفهای من با خودم



مادر من، بعنوان یک زن روستایی و کم سواد دل بزرگی داشت. توی زندگی مون اینطور نبود که هرروز یک کارگاه آموزشی مسائل اخلاقی و روانشناسی باشه؛ شاید فقط چند نکته به من گفته باشه اما هربار جای سختی گیر کردم و شرایط زندگی بهم فشار آورد، یا از آدمای اطرافم دلگیر شدم همین حرفای مادرم حالمو بهتر کرده.

چند باری پیش اومد که از دیگران انتظارات مالی داشتم مثلا انتظار داشتم هدیه بزرگتری بهم بدن یا برای چیز خاصی بیشتر هزینه کنن، مامانم اوایل که کوچیکتر تر بودم میگفت :"مامان جان مگه فرقش کلا چقدره؟ خودم بهترش رو برات میخرم؛ هیچوقت بخاطر این پول کم خودتو ناراحت نکن"

بعد ها که سرکار رفتم و خودم حقوق داشتم میگفت :" مگه تفاوتش چقدره؟ همش میشه یه حقوقت؛ دعا کن خدا به خودت بده، بی منت، نه به واسطه بنده ش که با منته. هرکی بهت چیزی بده فردا ازت توقع بیشترشو داره"

شاید کلا دوسه بار این حرف رو به من گفت؛ اما تا الان که کلی وقت ازون موقع ها گذشته هربار اتفاق مشابهی برام افتاده با خودم گفتم کافیه چند ماه صبر کنم و پس انداز کنم، حتما خودم بهترش رو میتونم تهیه کنم ؛ ایشالا خدا کمکم میکنه . اینطوری توقع و انتظارات مالیم از دیگران کمتر شده، تحمل شرایط سخت آسون تر شده و زندگی خیلی راحت تر پیش رفته. حتی آدم ها رو کمتر با پول قضاوت کردم و بحث پول برام بحث چیپ و پیش پا افتاده ای شده.

اما. یه جاهایی بخاطر چندرغاز قضاوت شدم .

دیدم که آدمهایی هستند که فکر میکنم خیلی بزرگن یا خودشون ادعا میکنن خیلی بزرگ منش و با شخصیت و عاقل هستن، اما بخاطر یه مبلغ خیلی ناچیز رفتار های عجیب  غریب میکنن؛ اینجور جاها ته دلم میگم کاش مامان ِ همه بهشون میگفت چشمتون به دست بنده خدا نباشه، چیزی که خدا بهتون میده بی منته؛ ارزش نداره بخاطر یه کم پول خودتونو اطرافیانتون رو اذیت کنین.

 

یادم هست حتما این بار که مامانمو میبینم بهش بگم که چقدر چیزهای باارزشی ازش یاد گرفتم که بعضی آدمهای مدعی تحصیلات و شعور هم بلد نیستن.

 

 

پ.ن : بازگشتمان مبارک

 

 


آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

زمانی کوردی برنامه‌ریزی درسی Curriculum Development وبلاگ خبري راز بقای من SPORT sepitalabkhand تولیدى کیف چند لقمه حرف حساب Diary کتابخانه عمومی شهید محلاتی